مسابقه مقاله نویسی

مقایسه افراد تک زبانه و دو زبانه

photo_2023-02-20_13-17-14

مقایسه افراد تک زبانه و دو زبانه

(مقاله ویژه دومین کنفرانس چندزبانه‌های ایران)

تعریف


همه موجودات جهان می توانند از طریق ظرفیت هاي ادراکی و حرکتی که دارند، با هم ارتباط داشته باشند، اما انسان ها علاوه بر ظرفیت هاي ادراکی و حرکتی، داراي زبان و تفکر هم هستند(ویسکاف ،2010) . ارتباط به منزله ي مبادله ي افکار و اطلاعات است و متداول ترین شیوه ارتباطی نوع انسان زبان است. زبان داراي کنش دوگانه هاي است و می توان آن را هم وسیله ي شناخت یعنی ابزار فکر و هم وسیله ي ارتباط یعنی ابزار زندگی اجتماعی دانست(سیله ،1388) . زبان علاوه بر این که وسیله ي براي برقراري ارتباط اجتماعی و یادگیري اسـت، به فهم و درك منظور دیگران کمک می کند و وسیله مؤثري براي انتقال پیام به شمار می رود (دیاز ،1991). مردم جهان بـه زبان هاي متفاوتی صحبت می کنند و بسیاري از آن ها داراي محیط هاي زبانی غنی هستند که تنها شامل یک ز بان نیست، بلکه دو یا بیش تر از دو زبـان را دارا می باشـد. در حقیقت، اکثر جمعیت جهان دو زبانه یا چنـد زبانـه هستند) ماریان و شاك ، 2012 .( دوزبانگی پدیده ای جهانی است که به صورت گسترده ای در حال رشد است و بيش از نيمي از جمعيت جهان در حال يادگيري و يا صحبت کردن به زبان دومي غير از زبان مادري خود هستند . و تقریبا به ندرت می توان کشوری را سراغ داشت که دست کم بخش کوچکی از جمعیت آن به دو یا چند زبان تکلم نکنند (بیالسیتوك ،1988) . دو زبانگی امری شایع است و در حدود پنجاه درصد مردم جهان دو زبانه یا چند زبانه هستند.

اصطلاح دوزبانگی به انواع و صورت های گوناگونی تعریف شده است:


دوزبانگی به حالتی اطلاق می شود که در آن فرد قادر است به دو زبان صحبت کند، به عبارت دیگر فرد دو زبانه، به دو زبان در حدی تسلط دارد که می تواند بر حسب ضرورت هر یک از دو زبان را به تناوب و به جای دیگری در عمل به کارگیرد. بنابراین افراد دو زبانه دو ویژگی دارند: 1) بیش از یک باز نمود برای یک شیوه زبانی به کار می برند 2) دو زبان به دو شیوه متفاوت را می دانند )استاینبرگ، 1389).
طبق تعریف فرهنگ لغات آکسفورد، اصطلاح دوزبانه به فردي اطلاق می شود که قادر است کلام خود را به دو زبان مطرح کند و یا فردي که دو زبان را می داند و از آن دو اسـتفاده می کند (McKian,2005 ) . عموماً اصطلاح دوزبانه به افراد یا گروه هایی اطلاق می شود که توانش زبانی آن ها در آن دو زبان، به ویژه در بُعد کلامی، در حد کاربران بومی آن دو زبان باشد. به هر حال طبق نظر باتلر و هاکوتا «دوزبانگی رفتار پیچیدة روان شناختی، زبانیِ، و اجتماعی_ فرهنگی است که ابعاد گوناگونی دارد» (Butler and Hakuta ,2006 :114 ).
انجمن آمریکایی آموزش زبان های خارجی تسلط به زبان دوم را به صورت توانایی استفاده و به کاربردن زبان در موقعیت های دنیای واقعی تعریف می کند. از نظر بیکر ، دوزبانه کسی است که می تواند از دو زبان برای برقراری ارتباط با افراد مختلف استفاده کند. به کارگیری کارآمد دو سیستم زبانی در دوزبانه ها مستلزم این است که آن ها نسبت به داده های زبانی بافت خود حساس باشند و در ترجمه اطلاعات ورودی حاصل از محرک های محیطی و انتخاب زبان مناسب برای تولید محتوای متناسب با داده های دریافتی نظارت درونی داشته باشند . پژوهش ها نشان داده اند دوزبانه ها قادرند درحالی که به یک زبان گوش می دهند، به طور همزمان به زبان دوم گفت وگو کنند. از این جهت به نظر می رسد مغز افراد دوزبانه نیازمند به کارگیری مکانیسم هایی برای جدا نگهداشتن دو زبان از یکدیگر برای سیالی کلام در یک زبان بدون دخالت زبان دیگر است.
تحقیقات اخیر تفاوت هایی را بین دوزبانه ها و تک زبانه ها درحوزه های مختلـف نشان داده است (کالو و همکاران، 2102.( دوزبانه ها از جهت نحوه استفاده از هر دو زبان از تک زبانه ها متمایز می شوند و حیطه وسیعی كه در سیستم زبانی تک زبانه ها و دوزبانه ها بسیار مورد توجه بوده، توانایی واژگانی-معنایی آن ها است.

بررسی مولفه های گوناگون در بین تک زبانه و دو زبانه ها :

هوش هیجانی ، عزت نفس و پرخاشگری

يکي از بزرگ ترين و حساس ترين حقوق افراد، حق زباني آن ها است. وسيله اي که جهان درون و بيرون فرد با آن تبيين مي شود. زبان تنها قواعد گرامري و اصوات گفتاري نيست، بلکه يک وسيله ارتباطي است و اساس و بنياد همه فعاليت هاي ذهن انسان را تدارک مي بيند )عارفي ،1382). زبان مادري اولين زبان آموخته شده توسط فرد است، که فرد به آن تکلم مي کند، با آن رشد مي يابد و عناصر فرهنگي و اجتماعي محيط خود را توسط آن دريافته، لمس کرده و با آن هويت مي يابد. در بسياري از کشورها و از جمله کشور ما ، زماني که فرد به سني مي رسد که بايد تحت آموزش رسمي قرار گيرد، با زباني غير از زبان مادري خود و يا زباني که در سراسر کشور به عنوان زبان رسمي شناخته شده و از لحاظ نظام آوايي ـ واژگاني و دستوري متفاوت از زبان مادري او است آموزش مي بيند و از اين جا پديده دوزبانگي مطرح مي شود (فنايي ،1384 ). در نظريه ويگوتسکي زبان هم وسيله مهمي براي تعامل اجتماعي و وسيله اي براي طرح ريزي و نظارت بر رفتار خود به سبکي خودگردان است (ويگوتسکي، 1962 ،به نقل از سيف، 1387). از آن جايي که پرخاشگري نيز ناشي از عدم کنترل تکانه و هيجان مي باشد و عزت نفس را نيز مي توان توانايي مؤثر در ابراز وجود و ارتباط اجتماعي موفق دانست (فنایی ، 1384) . احتمالاً زبان و مسائل مربوط به آن مي تواند عامل مؤثري در هوش هيجاني و ميزان عزت نفس و بروز پرخاشگري باشد.
بر اساس تحقیقات در بين تک زبانه ها و دوزبانه ها از لحاظ مؤلفه هاي عزت نفس و پرخاشگري تفاوتی مشاهده نشده و دوزبانه ها فقط در آگاهي اجتماعي که خرده مقياسي از هوش هيجاني است،از تک زبانه ها نمرات بيشتري را کسب نموده اند. احتمالاً به اين معني است که آن ها به علت برقراري ارتباط کلامي در دو نوع موقعيت، بيشتر مي توانند از هيجانات اطرافيان خود آگاه شده و آن را درک کنند.آن چنان که در تک زبانه ها با افزايش عزت نفس عمومي و هوش هيجاني، پرخاشگري نيز کاهش مي يابد، ولي در دوزبانه ها اين ارتباط معني دار نيست، يعني در کاهش پرخاشگري دوزبانه ها احتمالاً عاملي ديگر نيز تأثير دارد و از آن جايي که انسان معمولاً از طريق زبان و رفتارهاي کلامي خود خواسته هايش را مطرح مي کند، دوزبانه ها به علت توانايي ارتباط کلامي در دو موقعيت متفاوت، بهتر مي تواند به خواسته ها و اهداف خود برسند. بنابراين پرخاشگري کمتري در تعاملات اجتماعي نشان دهند. از اين رو شايد به توان در کاهش پرخاشگري دوزبانه ها عامل ديگري به غير از هوش هيجاني و عزت نفس را دخيل دانست که آن مؤلفه زبان است.

کنترل شناختی ، حل مسئله اجتماعی و عزت نفس

کسانی که به زبان هاي مختلف صحبت می کنند، نظام هاي شناختی متفاوت دارند و این نظام هاي شناختی متفاوت بر روش تفکرشان درباره جهان تأثیر می گذارد(استرنبرگ، 1949 ،ترجمـه خزایـی و حجـازي، 1394 ). ورف (1956) استدلال می کند که زبان اندیشه را تعیین می کنـد از این رو افراد چندزبانه داراي الگوهاي مختلف فکري براي هر زبان هستند. دوزبانگی ارتباط مستقیمی با عوامل شناختی مانند حل مسئله ، تفکر خلاق، تفکر واگرا، استقلال و شکل گیري مفهوم دارد (بیالسیتوك ، 1999، گانینـگ ،1981 .کانکا ،1987. استیفنس ،1997 :به نقل از آلبرت ،2002).
کنترل شـناختی شامل توانایی تغییر بین مجموعه اي از پاسخ ها، یادگیري از اشتباهات، ارائه ي راهبردهاي جایگزین، تقسیم توجه و پردازش مداوم اطلاعات است. دوزبانه ها چون فرایندهاي کنترل و مدیریت درسیستم زبان آن ها فعال است، پس کنترل شناختی آن ها نیز بیشتر است؛ بنابراین، دوزبانه ها فرصت بیشتري از تک زبانه ها براي مهارت هاي شناختی مهم دارند که این مهارت ها باعث رشد شناختی می شود. فرایندهاي کنترل، مسئول تنظیم و مهار اطلاعات به خصوص درحضور نشانه هاي متضاد می باشد (بیالستوك و همکاران، 2005. بلومفیلد و ماریان،2011. گلد و همکاران،2013).
دوزبانگی باعث افزایش مهارت هاي حل مسئله دوزبانه ها می شود. این اثر به ویژه در تکالیفی که به کنترل و عملکرد اجرایی مثل طرح ریزي، انعطاف پذیري شناختی و شروع و مهار عملکردهاي مناسب و نامناسب نیاز دارند، نمایان تر بوده است. علت این افزایش توانایی حل مسئله، انعطاف پذیري مرتبط با دوزبانگی اسـت. چون فرد دوزبانه فرصت انتخاب کردن بـین دو زبان را دارد که این امر باعث انعطاف پذیري آن ها هنگام تفکر در مورد حل مسائل می شود (فروغان، 1393).
دوزبانه ها از نظر نشانه هاي اجتماعی ماهرتر از تک زبانه ها می باشند، انعطاف پذیري در حل مسئله یکی از مزایاي شناختی است که دوزبانه ها دارند و همچنین در شرایط اجتماعی از نظر حل مشکل بر تک زبانه ها برتري دارند ) استیفنس،1988 ).


عملکرد دوزبانه ها را در آزمون هاي شناختی بهتر از عملکرد تک زبانه ها است. بیالستوك و فنگ ( 2009 ) معتقدند که دوزبانه ها داراي مجري مرکزي قوي تري هسـتند زیرا یکی از وظایف اصلی این مؤلفه توجه، برنامه ریزي و سازماندهی اطلاعات است، ازآنجایی که اطلاعات شناختی بیشتري دوزبانه ها را به چالش و فعالیت می کشاند، این افراد مجبور می شوند سازماندهی و مـدیریت بیشـتري بر کنترل شناختی خود داشته باشند. عملکرد بهتر دوزبانه ها در انجام تکالیف شناختی می تواند متأثر از زمان آموزش زبان دوم و تجربه ها و فرصت هاي آموزشی که دوزبانه ها در اختیار دارند باشد؛ زیرا فراگیري بیش از یک زبان در سال هاي حساس یادگیري زبان بر توانایی شناختی افراد تأثیر مثبت دارد و همچنـین تجربیات فرهنگی نیازمند انعطاف پذیري است و بر عملکرد بهتر دوزبانه ها در شناخت تأثیرگذار است (بن زیـو، 1977 .( چون دوزبانه ها با دو نظام از قواعد زبانی مواجه اند و دانش شان نسبت به زبان بیشتر از تک زبانه ها است، پس از نظر شناختی بر هر دو زبان آن ها فعال است پس کنترل شناختی آن ها بیشتر است و این باعث توسعه شناختی می شود.
و همچنین تفاوتی بین تک زبانه ها و دوزبانه ها از نظر حل مسئله وجود ندارد و در رابطه با مولفه عزت نفس که با یافته های ذکر شده در مورد پیشـین ناهمخوان است ، در دوزبانه ها بالاتر از تک زبانه ها است . پی اسنر و اولد (1980) در تحقیقی با عنوان رابطه بین دوزبانگی و عزت نفس، به این نتیجه رسیدند که دوزبانه ها عزت نفس بیشتري نسبت به همتایـان تک زبانه خود دارند ویادگیري زبان دوم بر شخصیت یادگیرنده تأثیر دارد، هر زبان به نوبه خود داراي بار فرهنگی مخصوص خود می باشد که این بار فرهنگی مجموعه اي از آداب و رسوم و رفتارها را به همراه دارد؛ بنابراین دوزبانه ها در به کارگیري و استفاده طـولانی مدت از دو زبان تجارب گسترده اي از اطلاعات و حمایت ها را دارند و این بر عزت نفس شان تأثیر دارد.

توجه انتخابی و نیم رخ هوشی

از آن جا هوش و زبان با یکدیگر همبستگی قوی و مثبتی دارند و با درنظرگرفتن این باور که هوش به تجربه وابسته است و بسیاری از تجربه های افراد از طریق زبان کسب می شود، می توان گفت که هوش یکی از فرایندهای عالی شناختی محسوب می شود که ممکن است تحت تأثیر دوزبانگی قرار بگیرد. گولان و کرول ادعا کردند که تفاوت پردازش ذهنی تک زبانه ها و دوزبانه ها در این است که در یک فرد دوزبانه، هر دو زبان اول و دوم به طور همزمان فعال هستند. مدیریت توجه به زبان مقصد و جلوگیری از تداخل زبان ها در دوزبانه ها، به استفاده کارآمد از سیستم کارکردهای اجرایی نسبت داده شده است. جلوگیری از تداخل زبان ها لزوماً منجر به بازداری بهتر اطلاعات بی ربط نمی شود، بلکه با کنترل شناختی انتخابی تر و توجه متمرکزتر آن ها همراه است توجه انتخابی به توانايي حفظ يك مجموعه رفتاري يا شناختي در حضور محرك رقابتگر يا منحرف کننده گفته می شود مکانیسم پیشرفته توجه انتخابی دوزبانه ها می تواند گزینه خوبی برای توضیح عملکرد بهتر دوزبانه ها در آزمون های هوشی نیز باشد.
انسان توانایی های ذهنی خود را از طریق تجربه کسب می کند. یادگیری زبان جدید فرد را در معرض تجربه های بیشتری قرار می دهد. ازآنجایی که بسیاری از تجربه ها از طریق زبان کسب می شوند، می توان ادعا کرد که روند رشد شناختی در دوزبانه ها و تک زبانه ها به دلیل تجربه های زبانی مختلف، به شکل های متفاوتی صورت می پذیرد بر این اساس ممکن است ساختار هوشی تک زبانه ها و دوزبانه ها متفاوت باشد، زیرا آن ها تجربه های فرهنگی و زبانی متفاوتی دارند.
گولان و کرول ادعا کردند، در یک فرد دوزبانه هر دو سیستم زبانی به صورت مداوم و همزمان فعال هستند؛ بااین حال، دوزبانه ها قادرند هر دو زبان خود را به صورت مستقل از یکدیگر به کار ببرند. بدیهی است که اگر هنگام صحبت کردن به یک زبان، بازنمایی های زبان دوم بازداری نشوند، روایی و کارایی ارتباط کاهش می یابد. استفاده مناسب و مدیریت این دو سیستم زبانی نیازمند به کارگیری یک مکانیسم کنترل است که از تداخل بین دو زبان جلوگیری کند. مؤلفه توجه کنترل اجرایی به شدت در بازداری موفق زبان غیرهدف درگیر است .بازداری مداوم زبان غیرهدف منجر به کنترل شناختی متمرکزتر و توجه انتخابی تر دوزبانه ها نسبت به تک زبانه ها می شود. کنترل شناختی متمرکز نیز مدیریت توجه به زبان مقصد و جلوگیری از تداخل زبان ها را در پی دارد .این امر مکانیسم نداشتن تداخل در پردازش دو سیستم زبان در دوزبانه ها را تضمین می کند و منجر به عملکرد بهتر دوزبانه ها در تکالیف مربوط به بازداری و توجه انتخابی نسبت به تک زبانه ها می شود.
دوزبانه ها و تک زبانه ها در مؤلفه های هوش دیداری فضایی و بدنی جنبشی تفاوتی ندارند و دوزبانه ها در شش مؤلفه هوش های منطقی ریاضی ، میان فردی ، درون فردی ، موسیقایی ، طبیعت گرا و کلامی زبانی توانایی بیشتری از همتایان تک زبانه خود دارند.
فراگیری زبان دوم می تواند عملکرد افراد را در تکالیف توجه انتخابی ارتقا بخشد. چالشی که دوزبانه ها در فراگیری و مدیریت دو سیستم زبانی همزمان فعال با آن مواجه اند، در حکم تمرین شناختی است که می تواند موجب افزایش توانایی انتخابی آن ها شود. همچنین نیمرخ هوشی دوزبانه ها و تک زبانه ها متفاوت است. درواقع فراگیری زبان دوم فرد را در معرض تجربه های بیشتری قرار می دهد و تجربه های متفاوت فرهنگی و زبانی دوزبانه ها، نیمرخ هوشی آنان را از تک زبانه ها متفاوت می کند.

توجه و خلاقیت

خلاقيت را مي توان فرايند درک روابط و چالش هاي جديد دانست که از طريق تعامل فرد خلاق با محيط زيست که شامل فرهنگ و زبان نيز مي شود شکل مي پذيرد خلاقيت به طورکلي با تفکر واگرا، ابعاد شخصيت، هوش و به شکل فزايندهاي با کارکردهاي اجرايي ارتباط دارد . خلاقیت نشان دهنده تعادل بین دانش شخص و استفاده ي او از آن دانش است (جانسون -لایرد ،1988) .خلاقیت را به عنوان شکل خاصی از حل مسئله و نتیجه شناسایی آن دسته از فرآیندهاي شناختی درك می کنیم که توانایی میانجی گري بین ویژگی هاي یک فرد و یا نوآوري هاي او را دارند ( لوبارت و گویگنارد، 2004).
والترز (2014) مدعی بود انعطاف پذیری خاصی که دو زبانه ها برای تغییر مکرر بین کدهای رفتاری و فرهنگی خود به آن نیازمندند موجب افزایش خلاقیت آن ها می شود. کامینز (1977) نیز در تبیین ارتباط مثبت دوزبانگی و خلاقیت سه فرضیه مطرح کرده است. در اولین فرضیه بیان می کند دوزبانه ها به دلیل ارتباطی که با دو فرهنگ مختلف دارند از تجربیات وسیع تر و گسترده تری نسبت به تک زبانه ها برخوردارند. در فرضیه دوم ادعا می کند تغییر مکرر زبان در دوزبانه ها ممکن است تفکر آن ها را انعطاف پذیرتر کند و در سومین فرضیه اظهار می کند دوزبانه ها از سنین پایین برای بسیاری از اشیا دو نماد دارند که می تواند باعث تجسم و بازنمایی خصوصیات کلی محیط در این افراد بدون اتکا به نمادهای زبانی و رشد شناختی پیشرفته در آن ها شود.
کارکردهاي اجرايي به عملکرد بخشي از مغز اشاره دارند که در انجام تکاليف سوئيچينگ، تکاليف چندوظيفه اي و دو تکليف موازي مسئول است . اين بخش ها اساساً تخصيص توجه در حين انجام دو تکليف رقيب و موازي هستند و موجب مي شوند سوئيچ بين تکاليف به سهولت انجام شود کارکردهاي اجرايي شامل توانايي تنظيم و کنترل و مديريت فرايندهاي شناختي ازجمله توجه، بازداري، حل مسئله و سوئيچينگ است. سه جزء اصلي کارکردهاي اجرايي شامل نظارت و سوئيچينگ، به روزرساني و حافظه کاري و توجه انتخابي و بازداري است از اين ميان سوئيچ مستلزم توانايي تخصيص توجه به يک تکليف خاص در بافتي شامل دو تکليف بالقوه است.
بخش هايي از مغز که با کارکردهاي اجرايي در ارتباطند مسئول انتخاب مناسب زبان با توجه به بافت در افراد دوزبانه هستند سوئيچ بين کدها و زبان ها پديدهاي است که به صورت آگاهانه و ناآگاهانه در گفتار افراد دوزبانه اتفاق مي افتد. سوييچ مکرر زبان ها در دوزبانه ها بسيار شبيه تکاليف و تمرين هاي سوئيچ و دو وظيفه اي است که براي بهبود کلي کنترل اجرايي استفاده مي شود بنابراين، اين احتمال وجود دارد که سوئيچ مکرر زبان ها در دوزبانه ها مزايايي را براي کنترل اجرايي آن ها دربر داشته باشد.
براساس تحقیقات صورت گرفته ،فراگیری زبان دوم خلاقیت افراد را تحت تاثیر قرار می دهد و دوزبانه ها از خلاقیت بیشتری نسبت به افراد تک زبانه برخوردار هستند . لاندری عملکرد برتر دوزبانه ها را به دلیل انگیزه آنها برای تغییر و تطبیق خود با این تجربه جدید می داند و تمایل به تطبیق را از ویژگی های تفکر خالق برمی شمارد و کامینز (1977) اظهار می کند که تجربه های بیشتر و گسترده تر دوزبانه ها علت عملکرد برتر آن ها است و دوزبانه ها به دلیل ارتباط با دو فرهنگ مختلف از طریق دو سیستم مفهومی متفاوت با جهان ارتباط برقرار می کنند. درنتیجه، افزایش بازنمودهای مفهومی تأثیر مثبتی بر انعطاف پذیری شناختی خلاقیت آن ها دارد.
فراگیری زبان دوم می تواند عملکرد افراد را در تکالیف سوئیچینگ ارتقا بخشد و آموزش زبان دوم توانایی شکل دهی مجدد ارتباط بین محرک و پاسخ را بهبود می بخشد. کاگین و کندی آرمسترانگ (2004 ) بیان می کنند که ساختار مغزی جسم پینه ای در اثر استفاده مکرر از دو زبان تغییر می کند و افزایش تعداد میلین ها و سیناپس های جسم پینه ای منجر به انعطاف پذیری ذهنی دوزبانه ها می شود برخی دیگر معتقدند که استفاده از زبان دوم در فرایندهای شناختی تأثیرگذار است ،زیرا در دوزبانه ها هر دو زبان همزمان فعال هستند.

حافظه فعال کلامی و عملکرد مهاری قطعه پیشانی مغز


قشر پیشانی فوق ساختاری است که فعالیت مغزی یا رفتار را کنترل و تنظیم می کند به عبارت دیگر قطعات پیشانی تقریباً در همه ابعاد کارکردهای شناختی انسان درگیر است (بارس و گیج، 1393). منظور از این کارکرد های شناختی،کارکردهای عالی نظام عصبی هستند که به مجموعه ای از توانایی های شناختی از قبیل برنامه ریزی، کنترل تکانه، سازمان دهی، حافظه فعال، بازداری، زبان درونی و حل مساله اطلاق می شوند (ولش و پنینگتون ،1988). کارکردهایی مانند حافظه فعال و عملکرد مهاری قطعه پیشانی مغز از جمله مهم ترین کارکردهای شناختی هستند که برای زندگی و انجام تکالیف روزمره اهمیت دارند (بارکلی ، 1998). به این ترتیب که حافظه فعال مجموعه فرایندهای ذهنی برای نگهداری اطلاعات محدود، به صورت موقتاً در دسترس و در خدمت شناخت است (کووان، ایزاوا و اوتا ،2005). در دوزبانه ها، هر دو زبان درطول پردازش های زبانی فعال هستند (مورفورد، ویلکینسون، ویلووک، پینار و کرول ،2011؛ تیری و وو 2007) ،ایجاد رقابت بین زبان ها، باعث می شود دو زبانه هایی که بسیار ماهرند در مقایسه با تک زبانه ها، پردازش زبانی پر زحمت تری داشته باشند ( کرول، داسیاس، بوگالسکی و والدز- کروف ، 2013 ).
ابوطالبی و گرین (2007) در پژوهشی نشان دادند که قشر کمربندی قدامی، ناحیه پیش پیشانی چپ، قطعه کوچک آهیانه تحتانی چپ و هسته دمدار در تک زبانه ها در انجام تکالیفی که به پاسخ های رقابتی نیاز است فعال می شوند. جالب توجه این که دو زبانه ها از همان شبکه ها برای جلوگیری از تداخل زبان غیر هدف استفاده می کنند و اینگونه استدلال کردند که این همپوشانی در مناطق فعال شده باعث تقویت کنترل در دو زبانه ها می شود که در نهایت به شناخت و استفاده از هر دو زبان ختم می شود.
تحقیقات در این زمینه نشان داد که در دوزبانه ها استفاده از کلمات مربوط به هر زبان نسبت به تک زبانه ها کمتر است. همچنین نقطه ضعف دو زبانه ها در انجام عملیات کلامی مربوط به رقابتی است که بین دو زبان ایجاد می شود و از طرفی دو زبانه ها نیاز به حل این تعارض به وجود آمده دارند (لیبن و همکاران، 2009). لئو و همکاران (2013) در پژوهش خود نشان دادند که تک زبانه ها در تکالیف کنترل کلامی و دو زبانه ها در تکالیف غیر کلامی عملکرد بهتری دارند. بنابراین دو زبانه ها برای انتقال از یک زبان به زبان دیگر نیاز به میزان بالایی از مهار دارند تا در بین دو زبان تداخل ایجاد نشود . بیالیستوک و همکاران (2009) در پژوهش خود نشان دادند که دوزبانه ها در تکالیف حافظه فعال عملکردی پایین تر از تک زبانه ها دارند. و در نتیجه بین دو زبانه ها و تک زبانه ها در حافظه فعال کلامی تفاوت چندانی وجود ندارد و در رابطه با مقایسه قشر پیشانی مغز ، در دو زبانه ها کارکرد مهاری قطعه پیشانی مغز ( تکالیف مهار ) برتر از تک زبانه ها است . دو زبانگی از ابتدای زندگی باعث بهبود عملکرد مهار می شود ( انجل و ابرو 2011) . بیالیستوک و فنگ (2009) بنا به پژوهشی بیان کردند که دو زبانه ها در انجام تکالیف مهاری نسبت به تک زبانه ها عملکرد بهتری دارند. همچنین هیلچی و همکاران (2011) در پژوهش خود نشان دادند که دوزبانه ها در انجام تکالیفی که نیاز به تغییر توجه و همچنین حل تعارض دارد برتر از تک زبانه ها عمل می کنند.

سبک های یادگیری و هدف گرایی تحصیلی


هدف گرایی تبیین کننده انگیزه ای است که در پس رسیدن به آن مقصد دنبال می شود. پس این امکان وجود دارد که یک هدف واحد، جهت گیری های متفاوتی در برداشته باشد. پس هدف گرایی اساس تفاوت های فردی در موقعیت ها است و بر اساس آن، می توان موفقیت فرد را پیش بینی کرد (عطاردی و کارشکی ،1392). یادگیری فرایند تغیرات نسبتاً پایدار در رفتار بالقوه فرد است که از طریق تجربه به دست می آید )نصیرزاده و همکاران، 1932). یادگیری فرایند مداوم در طول زندگی انسان شمرده می شود. و فاکتورهای متعددی، بر فراگیری و وضعیت یادگیری تأثیر می گذارند (اسملتزر و همکاران، 2013). سبک های یادگیری که عادات پردازش اطلاعات دریافتی افراد است، یکی از عوامل مؤثر در یادگیری است (کاتز ، 2014).
به روشی که یادگیرنده در یادگیری خود آن را به روش های دیگر ترجیح می دهد سبک یادگیری گفته می شود.کلب در سال 1981، 4 نوع سبک یادگیری تجربه عینی، مشاهده تکاملی، مفهوم سازی انتزاعی و آزمایشگری فعال را بیان می کند. در سبک تجربه عینی، فرد بیشتر از طریق تجارب ویژه، ارتباط با مردم و حساسیت به احساسات افراد، مطالب را می آموزد و بیشتر بر احساسات درونی و توانایی های خود متکی است تا بر یک رویکرد نظام دار نسبت به حل مسئله و موقعیت ها. در رویکرد مشاهده تکاملی، افراد با نظاره چیزها و اشیا از جنبه های مختلف و جست وجوی مفاهیم و معنای آن ها یاد می گیرند و فرد بیشتر اندیشه ها و موقعیت ها را از دیدگاه های متفاوت درک می کند. بُعد مفهوم سازی انتزاعی شامل تحلیل منطقی دیدگاه ها، طراحی اصولی و منظم و ادراک عقلانی موقعیت ها است. رویکرد آزمایشگری فعال نیز همان توان فراهم آوری ابزارکار، ریسک و تأثیرگذاری بر افراد و وقایع را در طول عمر شامل می شود. در این مرحله، یادگیری به صورت تجربه کردن برای تأثیرگذاری و تغییر موقعیت درمی آید (سیف،1389).
و همچنین تفاوت های افراد در یادگیری فقط تا حدی به هوش و توانایی های آن ها بستگی دارد؛ بنابراین عوامل دیگری نظیر ویژگی های شخصیتی، دشواری تکلیف ها و تفاوت سبک ها نیز در این امر دخیل هستند . در مجموع اصطلاح سبک به الگوی غالب فکری در انجام دادن کارها اشاره دارد)دولیون، 1319؛ خدابنده وهمکاران، 1939).
براساس پژوهش های که در این زمینه صورت گرفته ، بین تک زبانه ها و دوزبانه ها در هدف گرایی تحصیلی و سبک های یادگیری به غیر از سبک یادگیری آزمایشگری فعال، تفاوت وجود دارد؛ سبک یادگیری عینی بیشتر د دوزبانه ها کاربرد دارد و سبک های مشاهده تاملی و مفهوم سازی انتزاعی نیز بیشتر در تک زبانه ها مورد استفاده قرار گرفتند؛ هدف گرایی تحصیلی نیز در دوزبانه ها بیش از تک زبانه ها است.
مطالعات (فراری و پالادینو ، 2007؛ پالادینو 2005) نشان داده است که دوزبانگی می تواند مهارت های شناختی و قدرت پردازش اطلاعات مانند حل مسئله، تفکر انتقادی، انعطاف پذیری و خلاقیت را در دوزبانه ها افزایش دهد و توانایی دوزبانه ها در ایجاد تعادل و تعامل بین دو زبان سبب شده است که توانایی عملکردهای شناختی آن ها مانند تشخیص و به یادآوری بیشتر از تک زبانه ها باشد. دوزبانه ها در مدیریت تفکرات خود عملکرد بهتری دارند که می تواند مانع از تأثیر منفی آن بر عملکرد تحصیلی شان شود، لذا می تواند بالا بودن هدف گرایی تحصیلی در دوزبانه ها را به عملکرد بهتر آن ها در مدیریت تفکرات شان نسبت داد
تفاوت در سبک های یادگیری دو گروه را می توان چنین تبیین کرد که دوزبانه ها تمایلات بیشتری به کسب تجارب فرهنگی دارند و از طرفی افرادی که از سبک عینی بیشتری استفاده می کنند بیش ترین توانایی را در دیدن موقعیت های عینی دارند و علایق فرهنگی زیادی دارند و دوست دارند که اطلاعات را جمع آوری کنند، بنابراین بدین وسیله استفاده بیشتر دوزبانه ها از سبک یادگیری عینی تبیین می شود. همچنین تک زبانه ها از سبک تأملی بیشتری استفاده می کنند، افرادی که از این سبک استفاده بیشتری می کنند به کندی دست به فعالیت می زنند و مرتکب اشتباهات کمتری می شوند و در حل مسائل ساده نسبت به دیگران موفق تر عمل می کنند (بایولیستوک و همکاران2008).
دوزبانه ها معمولاً به ساخت های فرهنگی، قومیتی و جنسیتی تفاوت بیشتری دارند؛ لذا افرادی خلاق تر و هدف گراتر هستند که سعی می کنند اهداف خود را مبتنی بر هر یک از زبان های شان تعریف کنند و با برنامه ریزی خاص به آن ها دست یابند. دوزبانه ها معمولاً از زبانه هایی که بلد هستند نیز در شغل و حرفه شان استفاده می کنند و تلاش می کنند متون علمی و تخصصی را به زبان های مختلف بخوانند؛ درنتیجه انگیزه تحصیلی، اطلاعات و توانایی های شان بیشتر می شود و اهداف بیشتری را در تحصیل خود دارند و سعی می کنند تا اگر از راهی که به آن وارد شدند، شکست خوردند، راه های دیگری را امتحان کنند که این موضوع به مرور زمان سبب افزایش میزان هدف گرایی تحصیلی در آن ها می شود. همچنین می توان به این نکته اشاره کرد که چون دو زبانه هامعمولاً با دو فرهنگ مختلف به صورت کاملاً مجزا و دقیق آشنا هستند، توانایی به کارگیری بیشتر از مفاهیم و اطلاعات را دارند و می توانند آموخته های خود را به مسائل بیشتری تعمیم دهند که این موضوع نیز سبب افزایش هدف گرایی تحصیلی در این افراد می شود.

کارکردهای شناختی ، پیش مهارت های شنیداری و توانش های زبانی


رشد در محیط دو یا چند زبانه بر رشد مغز تأثیرگذار است. مغز به طور قابل ملاحظه اي از تغذیه، شرایط محیطی و اطلاعات حسی تاثیر می پذیرد ( کراچینینا و همکاران ، 2012). شکل و کارکردهای مغز تک زبانه و دو زبانه ها با یکدیگر تفاوت دارد (هاتاکا، 1986) . پیل و لمبرت (1962) در طی آزمونی نشان دادند که دو زبانه ها دارای آگاهی فرا زبانی بیشتری از تک زبانه ها هستند ؛ مهارتی که در طی آن معانی و مضامین در سطوح عالی با یکدیگر پیوند می خورند و همچنین در تکلیف های مانند آگاهی واج شناختی و حل مسائل غیر کلامی که نیاز به نادیده گرفتن اطلاعات کاذب است ، عملکرد بهتری دارند. مغز افراد چند زبانه در منطقه آهیانه اي تحتانی چپ که به آن منطقه استعداد زبانی گفته می شـود تـا حدودي استثنایی و متفاوت از افراد تک زبانه است ( پوتزل ،1925) . دو زبانه بودن با افزایش غلظت ماده ي خاکستری در منطقه آهیانه اي تحتانی چپ در ارتباط است( میچلی و همکاران ، 2004) .
شنیدن، به عنوان فرایند فعال همراه با تمرکز و توجه اسـت که باعث تجزیه و تحلیل سریع و دقیق اطلاعاتی که می شنویم، می شود (گـارکیو، 2008). مهارت هاي زبان دریافتی (خواندن) و بیانی ( نوشتن) براساس شنیدن شکل می گیرد. اگر صداها که زبان براساس آن شکل می گیرد، به طور واضح و دقیق سازماندهی و تحلیل نشـوند، مانعی بر سر رشد مهارت هاي زبانی خواهند شد.
دو مولفه بازنمایی صوتی و ذخیره سازي موقت اطلاعات، از مولفه هاي اساسی در مهارت هاي زبانی به حساب می آید. خواندن یکی از متغیرهاي مهم و مرتبط با نظام حافظه است (گترکول و همکاران ، 2009). خواننده هنگام مواجهه با واژه، نخست آن را با زنجیره ي صوتی رمزگشایی کرده و سپس اصوات را در حافظه موقت نگهداري می کند تا براي خواندن با صداي بلند به شکل یک واژه، اصوات را با هم ترکیب کند. این فرایند را حافظه کاري انجام می دهد. فرایند نوشتن هم ارتباط تنگاتنگی با حافظه دارد فرد باید شکل اصوات و حروف را از حافظه بازیابی کند تا بتواند آن ها را بنویسد. فرایند صحبت کردن هـم ارتباط تنگاتنگی با حافظه دارد فرد باید جملات و کلمات شـنیده شده را به خاطر بسپارد تا در مقابل آن ها پاسخ درست دهد. در هر ارتباطی، هر فرد هم نقش گوینده و هم نقش شنونده را بازي می کند. در حین شنیدن، شنونده باید اطلاعات را به وسیله ي توجه به آن ها، بازیابی آن ها از حافظه، ترکیب آن ها با تجربیات گذشته درك کند و به طور پیوسته و متوالی درك خود را از آن چه مـی شنوند و می بیند با دانش و اطلاعات گذشته تطبیق دهد (مندلسون و رابین ، 1995).
در توانایی های شناختی همانند مطالب قبلی که ذکر شد دو زبانه ها مهارت بیشتری از تک زبانه ها دارند .و دررابطه با مهارت شنیداری دو زبانه ها بر تک زبانه ها در مقیاس های حساسیت شنیداری و شمارش کلمات برتری دارند. تبیینی که در این رابطه می توان ارائه داد بدین صورت است که ؛ دو زبانه ها باید مهارت شنیدن خود را از طریق گوش دادن به صـداهاي زبـان دوم تقویـت کنند. برخورد آن ها با صداهاي زبان دوم به خصوص صداهاي که شباهت زیادي به هم دارند باعث تقویـت دقت شنیداري در دو زبانه ها و حساسیت بیشتر آن ها به صداها می شود. تمرین هاي شنیداري که به دو زبانه ها ارائه می شود، دقت آن ها را تقویت می کند . مهارت های بعدی ، مهارت هاي فرازبانی و شناختی است که در دو زبانه ها و تک زبانه ها تفاوتی وجود دارد . افرادی که با دو زبان مواجهـه می شوند، در اکتساب مهارت هایی مثل خواندن، نوشتن و صـحبت کردن بهتر عمل می کنند ، که معمولاً مواجهه با زبان دوم باعث مقایسه ي ویژگی هاي نحوي و گرامري دو زبان با یکدیگر می گردد، همین عامل باعث می شود که دو زبانه ها با مقایسه ي دو زبان با هم به درك بیشتري از متن خوانده شده دست یابند.

سرعت پردازش اطلاعات ، تنظیم هیجان و حافظه فعال


دوزبانگی رفتار پیچیدة روانشناختی، زبانی، اجتماعی فرهنگی است که ابعاد گوناگونی دارد (باتلر و هاکوتا ،2006) . یکی دیگر از مولفه های روانشناختی مرتبط با افراد تک زبانه و دو زبانه، سرعت پردازش اطلاعات می باشد. در دیدگاه پردازش اطلاعات، ذهن به عنوان یک سیستم اطلاعات تلقی می شود که اطلاعات را انتخاب می نماید، تغییر می دهد کدگذاری می کند، ذخیره می نماید، بازیابی می کند و به تولید اطلاعات و رفتار می پردازد( علاقبند راد، 1383).
ساتو(2008) در پژوهش خود نشان داد که پردازش اطلاعات در آمیگدال نقش مهمی در بازشناسی تظاهرات هیجان داشته و نقص پردازش اطلاعات در آمیگدال موجب ناتوانی در بازشناسی بیان چهره های هیجان و فرآیندهای شناختی (توجه، حافظه کاری و پردازش شناختی) می شود .
تنظیم هیجان، عامل مهمی در تعیین سلامتی و داشتن عملکرد موفق در تعاملات اجتماعی است. هیجان، در تمام اختلال های عاطفی نقش به سزایی دارد. روان گسیختگی، در برگیرنده ی تغییرات هیجانی است؛ روان آزردگی، به اضطراب وابسته است؛ جامعه ستیزی، ریشه در فقدان آشکار هیجان دارد؛ اختلال های روانی عمومی و انواع رفتارهای نابهنجار، ریشه در مشکلات هیجانی دارد و حتی عقب ماندگی ذهنی، غالبا به عنوان عقب ماندگی های هیجانی در نظر گرفته می شود (شکوری، 2015) . تنظیم هیجانی یکی دیگر از متغیرهایی است که می تواند با تک زبانه یا دو زبانه بودن در ارتباط باشد. تنظیم هیجان به عنوان راهبردهای تنظیم حالت هیجانی در سطح شدت بهینه ای که به توان به هدف های مورد نظر رسید، می باشد. چنین فرایندهایی به افراد اجازه می دهند که از بیشتر وقایع مثبت زندگی شان لذت برده و از وقایع منفی اجتناب کنند و شدت آن ها را افزایش یا کاهش دهند (برک،2007).
یکی دیگر ازمولفه های همبسته با پردازش اطلاعات حافظه می باشد. در واقع حافظه به عنوان توانایی نگهداری (ذخیره سازی) و باز خوانی اطلاعات، تجارب شخصی و رویه ها (مهارت ها و عادات) است ( بول و همکاران ،2008) . و حافظة فعال سامانه ای ذهنی است که کار اندوزش و پردازش موقتی اطلاعات را همزمان انجام می دهد. این حافظه نقشی بسزا در بسیاری از اعمال و تکالیف شناختی، مانند فهمیدن، اندیشیدن، محاسبه کردن، استدلال کردن، و یاد گرفتن ایفا می کند. حافظة فعال، کارگاه نظام حافظه یا مولفة رابط حافظه است که در آن اطلاعات تازه موقتا نگهداری می شود و با اطلاعات حافظة دراز مدت ترکیب می شود ( جاست و کارپنتر، 1992). حافظة فعال همان جایی است که ذهن روی اطلاعات کار می کند، آن ها را برای ذخیره سازی یا دور انداختن سازمان می دهد و به اطلاعات دیگر مرتبط می سازد (سید محمدی ،1385) .
نتایج مقایسه این سه مولفه بین دوزبانه ها و تک زبانه ها بدین صورت شرح داده می شود : مولفه ی اول سرعت پردازش اطلاعات در دوزبانه ها بیشتر از تک زبانه ها است . دوزبانه ها نسبت به تک زبانه ها خلاق تر و به تصادفی بودن زبان و رابطة میان واژه ها آگاه ترند، همچنین دوزبانه ها از کارکرد بیشتری برخوردارند. به نحوی که آن ها در مقایسه با تک زبانه ها در تنظیم و پردازش اطلاعات مرتبط با مسائل درسی، برتری بیشتری دارند (جاناتان و کوچعلی،2013) . دو زبانه ها به علت این که قادر به تشخیص دو نوع زبان مختلف که یکی زبان مادری و دیگری زبان مجزا می باشد، سرعت پردازش اطلاعات در آن ها بیشتر از افراد تک زبانه ها است.
در مولفه بعدی ، تنظیم هیجان ، دو زبانه ها در مقایسه با تک زبانه ها نظم جویی هیجانی بیشتری دارند. که دو زبانه ها از خلاقیت بیشتری برخوردار بوده و همچنین این افراد از راهبردهای تنظیم هیجان مثبت بیشتری استفاده می کنند. لذا نظم جویی هیجان دردو زبانه ها بیشتر از تک زبانه ها می باشد.
حافظه فعال ، به عنوان مولفه ی سوم بدین صورت برداشت می شود که حافظه فعال دردوزبانه ها بیش از تک زبانه ها است . دو زبانه ها به علت این که قادر به تشخیص دو نوع زبان مختلف که یکی زبان مادری و دیگری زبان مجزا می باشد لذا از بیشتر قسمت مغز خود نسبت به تک زبانه ها استفاده می کنند. به همین دلیل می توان نتیجه گرفت حافظه فعال در دو زبانه ها بیشتر از تک زبانه ها می باشد.

زهرا دهقانی ، لیسانس روانشناسی​

56 / 100

دیدگاه خود را اینجا قرار دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *