چرا چین را برای تحصیل انتخاب کردم؟
1403-03-09 1403-03-09 15:29چرا چین را برای تحصیل انتخاب کردم؟
برای پیشرفت باید مسیری را انتخاب کنیم که در آن مسیر رقابت کم باشد و یا اصلا رقیبی وجود نداشته باشد و شما به راحتی بتوانید بدون رقیب جدی در آن عرصه جولان دهید.
مثلا اگر میخواهی مهاجرت کنی هرگز به اروپا و کانادا نرو که مثل تو و بهتر از تو میلیونها رقیب قدر وجود دارد. اگر دنبال شغلی هستی هرگز شغلی را انتخاب نکن که نتوانی با هزاران رقیب قوی و با تجربه در بازار مچ بیاندازی.
اگر میخواهی زبانی را یاد بگیری، دنبال زبانی نرو که بهتر از تو دهها هزار نفر دیگر آن را به صورت حرفهای بلد هستند.
اینها در بازار پر رقابت امروزی یک اصل اساسی هستند که باید هوشمندانه به آن توجه کرد. واقعا این یک فاجعه است که پس از صرف هزینههای سنگین و سپری کردن بخش مهمی از عمر خود ناگهان متوجه شوی که مسیری که در طول سالیان گذشته پیمودی ثمری برای شما نداشته!
من خودم دقیقا از همین قاعده پیروی کردم. کشور چین را انتخاب کردم که کمتر دانشجوی ایرانی در آنجا مشغول تحصیل است. به زبان چینی درس میخوانم که کمتر دانشجویی حاضر است مشقت تحصیل به زبان چینی را تحمل کند و اینجا اکثر دانشجویان خارجی به زبان انگلیسی درس میخوانند.
رشتهای را انتخاب کردم که مثل آچار فرانسه همه جا کاربرد دارد.
برای این تصمیم متفاوت دلایل دیگری هم داشتم که در ذیل به تشریح هر چه بیشتر آن میپردازم:
دنیای امروز متاسفانه دنیای عادلانهای نیست، البته هیچوقت هم عادلانه نبوده و به نوعی قانون تنازع بقا در آن حاکم است، یعنی ضعفا توسط اقویا به راحتی حذف میشوند و اگر قوی نباشی به راحتی کنار گذاشته میشوی و برای زنده ماندن باید از پسمانده غذای دیگران ارتزاق کنی. این یک حقیقت تلخ است که متاسفانه واقعیت عینی دارد.
کسانی که عقبه و بنیه مالی قوی ندارند اگر از ابتدا مسیر را اشتباه بروند شاید دیگر هرگز نتوانند آن را جبران کنند پس باید از همان عنفوان جوانی با مشاوره گرفتن از اهل فن برای خود یک هدفگذاری هوشمندانه داشته باشند، چرا که زمان بسیار بیرحم است و به سرعتمیگذرد و به ما فرصت اصلاح اشتباهات را نمیدهد. یعنی در این دنیای پر رقابت و سریع اصلا فرصتی زیادی برای آزمون و خطا وجود ندارد و چه بسا اولین اشتباه، آخرین اشتباه خواهد بود و با همان اشتباه اول کلا از صفحه و صحنه رقابت برای همیشه حذف میشویم.
من با اینکه به خوبی میدانستم که چین اصلا پاسپورت نمیدهد و حتی اقامت دائم هم به این راحتیها نمیدهد و دانشجویان نمیتوانند در آنجا کار کنند باز هم چین را به قاره اروپا و آمریکا ترجیح دادم و هر روز که میگذرد به تصمیم خود بیشتر ایمان میآورم.
یعنی اگر فردی یک بیعرضه به تمام معنا هم که باشد، صِرف بلد بودن زبان چینی کافی است که بتواند گلیم خود را از آب بیرون بکشد و شغل با درآمد مناسب پیدا کند. زبانی که به خاطر سختی آن کمتر کسی حاضر است به آن نزدیک شود. زبانی که یک پنجم جمعیت جهان در چند کشور به آن صحبت میکنند و مردمی که در سراسر جهان حضوری پرشمار و مؤثر دارند.
حالا اگر شما در این کشور زندگی کنید، میتوانید با فرهنگ و آداب و رسوم آنها نیز به خوبی آشنا شوید و این یک فرصت استثنایی برای شما بوجود میآورد که بتوانید در دل و جان آنها جای بگیرید و با همین امتیاز منحصر به فرد اعتماد سازی نموده و با آنها تعامل نزدیک و سازنده داشته باشید.
زبان انگلیسی در چین عملا جایگاهی ندارد و به عبارت دیگر محلی از اعراب ندارد و نه دولت و نه ملت قصدی برای ترویج و گسترش آن ندارند و به نظر من از منظر ملی کاملا درست است. چرا باید یک کشور بسیار قوی ملزم به یادگیری زبان یک کشور دیگر باشد، چرا دیگران که به من نیاز دارند نباید زبان من را یاد بگیرند. چرا همواره ما باید دنبال آنها راه بیافتیم و چرا آنها نباید به خود زحمت بدهند و زبان ما را یاد بگیرند. به خاطر همین اگر شما زبان انگلیسی را به خوبی بلد هستید این زبان در چین خیلی به کمک شما نمیآید و بر عکس اگر زبان چینی را به خوبی صحبت کنید شأن و احترام شما ارتقا یافته و به راحتی میتوانید در این بازار جولان دهید. صرفنظر از اینکه شما در چه رشتهای تحصیل میکنید، صِرف دانستن زبان چینی بعضا میتواند ارزشی برابر و یا حتی بالاتر از رشته تحصیلی شما داشته باشد و شما را در رسیدن به موفقیت یاری دهد. یعنی شما عملا با یک تیر دو هدف را زدهاید هم کسب تخصص و هم یادگیری زبان که خود تخصصی از جنس دیگر است.
بهترین دانشگاههای آسیا و حتی دنیا در چین هستند. مثل دانشگاه چینخوا و یا دانشگاه پکن که رتبه اول آسیا را دارند با امکانات فوقالعاده هیجانانگیز و بورسیههای سخاوتمندانه که هم به چینی تدریس میکنند و هم به انگلیسی و مملو از دانشگاههای بینالمللی به خصوص از آمریکا و اروپا. حالا سوالی که پیش میآید این است که چرا باید کلی هزینه کرد و با التماس و بعضا تحقیر که متاسفانه گریبانگیر کشورهای جهان سومی است در دانشگاههای درجه دو و سه غربی ثبت نام نمود و این در حالیست که خود کشورهای پیشرفته و توسعه یافته اروپایی به دلایل از پیش گفته در دانشگاههای چین با بورسیه و یا هزینههای حداقلی تحصیل میکنند.
ویژگی فرهنگ چینی شباهت زیادی به فرهنگ ایرانی دارد که از این حیث شما در چین خیلی دچار تکانههای فرهنگی نمیشوید و هویت شما از هرگونه تهاجم بیگانه مصون است. در چین بنیان خانواده و ارتباطات خانوادگی از مقولههای مقدس است که هیچ تزلزلی در آن راه ندارد و اگر خانوادهای فرزند خود را برای تحصیل به چین بفرستد تقریبا میتواند مطمئن شود که فرزند خود را صحیح و سالم میبیند در حالیکه در غرب بعضا دانشجویان به خصوص جوانان پس از گذشت چند صباحی کلا از نظر فرهنگی استحاله شده و فرهنگ بومی خود را فراموش نموده و در مواردی از حضرت پاپ هم کاتولیکتر میشوند و این واقعا یک فاجعه است که خانوادهای فرزند خود را با دست خود و با هزار و یک آرزو به دیار فرنگ بفرستد و در نهایت همین فرزند با تأثیر از همین فرهنگ غربی پدر و مادر خود را به خانه سالمندان بسپارد.
وقتی صحبت از چین میکنیم باید شعاع آن را به کشورهای مجاور مثل تایوان و هنگ کنگ و ماکائو و نیز برخی از کشورهای جنوب شرقی آسیا که زبان چینی در آنها مثل سنگاپور و مالزی و تایلند و… متداول است، گسترش داد. یعنی همزمان میتوان از فرصتهای طلایی که در این کشورهای همسایه وجود دارد استفاده کرد و فرصتهای مضاعفی را بوجود آورد.
بر خلاف اروپا که عملا نسبت به مهاجرین و خارجیها نوعی تبعیض نانوشته و حتی حس نژادپرستی وجود دارد, در چین معمولا رویکرد مردم نسبت به خارجیها بسیار محترمانه است به خصوص زمانی که متوجه بشوند شما نیز با زبان و فرهنگ آنها آشنایی کامل دارید. این احترام و ادب معمولا به گونهای است که برخی از شرکتهای چینی برای بالا بردن پرستیژ و اعتبار خود ترجیح میدهند از خارجیها استفاده کنند و مردم عادی نیز در خيابان از اینکه با یک خارجی عکس بیاندازند بسیار خوشحال میشوند.
پایان سخن آنکه چین امروزه عملا در آینده زیست میکند و فناوری وپیشرفتهای خیرهکننده آن به گونهای است که عملا بسیاری از کشورهای صنعتی دیگر جایگاه خود را در مقابل این رقیب بلامنازع از دست دادهاند و هر کس تلاش میکند با نزدیکی خود به چین از این خوان نعمت برای خود کیسهای بدوزد و از قافله عقب نماند و همه این سطور برای این است که من بگویم چرا چین را انتخاب کردم.
محیا میرصادقی